پیتزا ی آتشی
 
نفس ما
نرگس و فاطمه و سمانه و معصومه و الناز می شن نفس ما!!!
یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 17:24 ::  نويسنده : نرگس

 

سلام

یادتونه که گفتم الناز ما رو برد فست فود، حالا میخوام ماجرای اون روزو بگم:

جاتون خالی رفتیم اونجا منو الناز ساندویچ اون سه تای دیگه پیتزا سفارش دادن اونم از نوع مخصوص و پپرونی. منو الناز که خوردیم و خیلیم چسبید اما امان از پپرونی هر چی فلفل بود ریخته بودن توش بچه ها گر گرفتن. سمانه و معصومه خورده بودن ،سمیرا داشت مخصوص میخورد ،گفت:(( من الان میخورم عیبی نداره!)) ولی دو تا گاز که زد، اشک از چشماش در اومد منو النازم بعد از ساندویچ تست کردیم واقعا غیر قابل خوردن بود، هر چی نوشابه و آب داشتیم خوردیم ولی تاثیر نداشت. پیتزا نصفه موند، آخر که داشتیم میرفتیم منو و سمانه رفتیم به فست فودیه گفتیم. گفت:((پپرونی تنده دیگه)) ماأم گفتیم برید ی تیکه بخورید ببینید میتونید!( خرابکاری کرده بود آشپزه الکی بهونه می آورد) آخر سر مرده گفت:(( ای شالا دفعه ی بعد ی چیز دیگه سفارش بدید.)) سمانه أم گفت:(( ما که دیگه اینجا نمیایم.)) اینو گفت و اومدیم بیرون.



نظرات شما عزیزان:

الهام
ساعت2:40---13 دی 1391
بدون من که برید همین میشه دیگه

عمو نارنجی
ساعت7:51---27 آذر 1391
خب پپرونی باید اشک آدمو در بیاره دیگه!

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 146
بازدید کل : 4528
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 75
تعداد آنلاین : 1