نفس ما نرگس و فاطمه و سمانه و معصومه و الناز می شن نفس ما!!! سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, :: 21:41 :: نويسنده : سمانه
روز اول دانشگاه ، ریاضی عمومی1 داشتم با استاد(م.م).اگه بخوام راستشو بگم یه کم استرس داشتم وقتی رفتم سر کلاس، ردیف اول روی دسته صندلی تکی، رو به کلاس نشستم و شروع کردم با بغل دستیم حرف زدن و کم کم شروع کردیم به خوش و بش و شوخی و خنده خلاصه من و الهام هی حرف می زدیم و سعی می کردیم بچه ها رو هم تو بحثمون وارد کنیم اما تقریبا همه کلاس ساکت بودن و به حرفای ما گوش می دادن نرگس و معصومه هم پیش هم نشسته بودن البته اون موقع هنوز نمی شناختمشون.معصومه بعدها بهم گفت اون روز من خیلی ازت ترسیده بودم آخه خیلی لات و خشن بعد از 20 دقیقه الافی یکی اومد گفت که استاد نیومده و برید تو آمفی تیاتر برای جشن ورودی های جدید ما هم به شدت ضد حال خوردیم(برعکس همیشه ،آخه ترم اولی بودیم دیگه اومده بودیم برای کسب علم درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها |
|||||
![]() |